وروجکم آیناز

مادرجون آیناز رفته بود مسافرت مامان هم سرکار بود بابا هم نتونست مرخصی بگیره بخاطر همین آیناز رو برد سرکار از صبح تا ظهر با بابا به سرکار رفتی ...

عید سال 92 به اصفهان رفتیم خاله هم اومده بود کنار هم خیلی خوش گذشت .خاله برات خونه کوچولو خریده بود .   اینم دریا و آیناز     اینم خونه آیناز         ...

اینم آیناز با لباسهای زمستونیش خونه آقا جونش . امیرعلی هم اومده بود .       ...

آیناز دهه محرم به اصفهان رفت و به مراسم حضرت علی اصغر  به همراه دریا بردمش.     ...

آیناز برای اولین بار در روروک هرچند که داخلش نمیموندی و همش میخواستی خودت رو بندازی زمین ...

آیناز خانم واسه خوابیدن خیلی اذیت میکرد مجبور بودیم همش تکونش بدیم تا بخوابه از همکارم براش ننو ( گهواره ) گرفتم تو تخت خودش نمی خوابید . من و بابا و مادرجون تو رو تو پتو میذاشتیم تکون میدادیم دستمون حسابی درد میگرفت نوبتی جامونو عوض میکردیم . چه روزای سختی بود در عین شیرینیش بعد که دیدیم ننو جواب میده بابا رفت واست یک بزرگش رو ساخت البته دیگه بزرگ شده بودی و ما دیر این راز رو فهمیدیم.   ...

عکس آیناز تو پارک کنار خونه مادرجون در اصفهان   ...

اولین سفر آیناز به مشهد و زیارت آقا امام رضا (ع) - مهر 91   ...